شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ
شهید ابراهیم هادی
شهید ابراهیم هادی
بعد از حقوق گرفتن و پایان ساعت اداری ازم پرسید:موتور اوردی؟
گفتم :آره چه طور؟
گفت:اگه کاری نداری بیا بریم فروشگاه!
تقریبا همه ی حقوقش را خرید از برنج و گوشت گرفته تا صابون و….. .
.
وارد کوچه ای شدیم!
ابراهیم در خانه را زد.پیرزنی که حجاب درستی نداشت در را باز کرد!ابراهیم همه ی وسایل را به او تحویل داد.
یک صلیب که بر گردن پیرزن بود توجهم را جلب کرد!!!!
سر کوچه با عصبانیت بهش گفتم:چرا رفتی سراغ مسیحیا؟این همه فقیر مسلمون داریم خب به اونا کمک کن!!!!
گفت:
مسلمونا رو کسی هست کمک کنه،تازه، کمیته ی امداد هم راه افتاده،اما این بنده های خدا کسی رو ندارن با این کار هم مشکلاتشون کم میشه هم دلشون به امام و انقلاب گرم…….!
نثارش صلوات
منبع: شبکه وبلاگی دانش آموزان فارس
۹۴/۰۵/۰۳